تنهايي يه تنها ميدوني يعني چي؟
يعني دلت هميشه گرفته ست ولي كسي نيست بشين به درد و دلت گوش كنه...
يعني خودتي و خودت!!
همه هستن ولي براي تو كسي نيست.
كسي به تو نگاه هم نمي كنه چه برسه بيا پاي درد و دلت بشينه.
يعني هميشه غمگيني هميشه يه غم بزرگ روي دلت نشسته.
يعني هميشه دل تنگي
دلتنگي براي كي.....
دلتنگي براي چي.....
براي يكي كه برات زنده باشه تا تو براش بميري
براي كسي كه بشين پايه درد و دلت
اون برات يه دنيا بشه و تو اگه يه لحظه نبينيش دنيا رو نخواي
ولي كسي نيست...
ولي كسي نيست براي يه تنها نفس بكشه يا براش بخنده يا ....
يه تنها هميشه تنهاست.
آخ دلم...
دل تنهاي من
كي مياد تورو از اين تنهايي نجات بده
هميشه خودت بودي و خودت
هميشه هم خودت مي موني و خودت
آخ تنهايي...
------------------------------------------
امشب از آسمان دیده ی تو
روی شعرم ستاره می بارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه ی تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دو باره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا هراسیدن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانه ی من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رویاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها
دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم .. تو .. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو .. بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین توفان
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه به تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست